چونکه اندیـشه زجانـت،چـون نهـال رویــــد و محکـــوم گردانــد زوال
تــــو زبنـــد بــــستگی های زمــین وارهی ایمن شوی از هر کمیـن
زادن دیــــگر، بیــــابی خویــــش را واشناسی، مرد بــد اندیــش را
پیچ و تاب این بـدن در جهـد و فـن چـون تلاش دانه بهــر سـر زدن
خــاک را زان میـــشکافد،تیــز تیــز تـا ببینـــد آســمان را ای عزیـــز
روح تـــو در پــیچ و تـــاب ایـن بـدن بهـر پرواز از قفـس بیرون شـدن
همچـو مـاری میخـزد در جـسم تو تا بیابـــد ز آســمانها قســـم تو
سن سه سرو نام این زایـش بـود جان در این مقطع،در افزایش بود